بدون عنوان
امشب بین من و بابا خوابیده بودی و با مابازی میکردی که یهویی غلت زدی و به شکم خوابیدی.خودت کلی از این حرکتت ذوق کردی. یکم که گذشت خسته شدی و گریه کردی.بابا کمکت کرد به پشت بخوابی ولی بلافاصله دوباره غلت زدی و به شکم خوابیدی. هنوز بلد نیستی به پشت غلت بزنی. الان سه ساعته کارمون اینه ما بچرخونیمت به پشت و تو باز بچرخی به شکم ...